Address & Contact

Our Address

گیلان ، رشت

Telephone

مجموعه اشعار محمد عبداله پور گیلان

✍🏻 بیوگرافی مختصر ✍🏻

✍🏻 محمد عبداله پور متولد ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۲ در رشت

✍🏻 در سال ۷۹ و ۸۰ اشعار بنده در هفته نامه های محلی رشت چاپ شد و تا کنون فعالیت های هنری و فرهنگی من ادامه یافته است.

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

📜 نمونه هایی از اشعار سروده شده📜

چندیست که باران خبر از رشت ندارد
عاشق شدنم رفته و برگشت ندارد

با خون دلم لاله و لادن بنویسید
قهر است شقایق هوسِ دشت ندارد

رودی که خودش نعره زده بر سر صد سد
ترسی به رجزخوانی یک نشت ندارد

گفتی که بیا ، منتظرم ، هشت معلم
شرمنده نیا ساعتِ من هشت ندارد

بی چتر،قدم،نم نمِ باران ،پوکِ سیگار
چندیست که باران خبر از رشت ندارد

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

 

این که من در فکرتم آیا سوالت هست؟نیست ؟
شوقِ پروازی به سمتم روی بالت هست ؟نیست؟
بینِ جمعی می نشینی از وفا دم می زنی
نامِ من در با وفا بودن مثالت هست ؟نیست؟
رو به آیینه شدی اما برای دیدنم
رنگی از دلواپسی احوالِ شالت هست؟نیست؟
خشکسالی ام ولی هر بار سبزت می کشم
مثلِ بارانی ،بگو میلِ شمالت هست ؟نیست؟
سینه راه انتظارت را برایم می کشد
در سفرهایت مسیرم در خیالت هست؟نیست؟

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

با دستِ تو در سینه ی من عشق بنا شد
صبحی که وفا هم نفسش روحِ جفا شد
ظهری که تو دستانِ مرا دست گرفتی
آن شب که تماشای تو آغازِ خطا شد
در نقشه ی شهرم تو شمالی وُ جنوبم
این قبله ی دل رفت ولی سمتِ شما شد
گفتی که تو آغازِ منی تا ته پایان
هستم که “ه” اش رفت نشست آخر آ شد
از هستم لب های تو ماند است ستم حیف
بر خاکِ تو افتاد دلم له شده پا شد
آغوشِ مرا تا ته عریان که کشاندی
رفتی وُ گناه دست به دامانِ خدا شد
هر کس که تو را خواسته بوسیده ولی حیف
بوسیدنِ من عاقبتش روزِ وداع شد
یک پیرهنت مانده به پیشم تو ندیدی
از ناله ی من در دلِ یعقوب عزا شد
جر مهر ندیدی وُ به جز عشق نکردم
آخر تو وفا دیدی وُ سهمم که جفا شد
از برکه ی خشکیده ی من دست کشیدی
رفتی وُ همان برکه تهش پر ز طلا شد
خود دوختی وُ بعد بریدی ،بسلامت
آن داورِ بینِ من و تو روزِ جزا شد

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

دیدنش معجزه ای بود که تکرار نشد
رفت در خوابِ خوشی حیف که بیدار نشد
لحظه ای بود که کوشید به گوشم برسد
دوستم داشت ،زبان باعثِ اقرار نشد
کوچه اش قفل به زنجیرِ زمان کرد مرا
ساعتم مُرد و ولی لحظه ی دیدار نشد
نوبری بود دلم مفت به دستش دادم
می خریدند،دلم واردِ بازار نشد
روزه بودم روزه ام را به لبش باز کنم
عاقبت وقت اذان ،موقع افطار نشد

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

یک زاده ای از بهار را هم کشتی
یک عاشقِ بی قرار را هم کشتی
تا ۳۶۵ را ……………هم بشمار
یک ساله شد،انتظار را هم کشتی

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

سر چشمه ی دریای جنونم برگرد
من بی تو ببین غرقه به خونم برگرد
شیرین تر از این نیست بگویم شاید
فرهاد شدم، به بیستونم برگرد

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

دل می برد و می کُشدم؟نوش نگاهش
جز دلبری وُ دلشکنی چیست گناهش؟
با یک قدمت عشوه به زنجیر کشاندی
مغرب که تو را دید چه قوسی شده ماهش
از عطرِ تو سر مست شدم لحظه ی دیدار
گل دیده لبت را وُ پراندی تو کلاهش
با موی پریشان،زده ای باز خیابان

شهری نشسته به تماشای سپاهت
انگار شبم موی تو را بو کشیده
اینگونه که مشکی شده پهنای نگاهش

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

خودت تهران،دلت گیلان،دو تا خورشید خرمایی
غروبِ تنگ خرمشهر، چه مظلومانه زیبایی
غزل هم دستِ تو بوده که از چشمِ تو افتادم
ولی از شوق پاشیدم شدم اشعارِ نیمایی
منم خسرو لبت شیرین اگر ویسی منم رامین
که خوابم خوابِ مجنون شد تو از اجداد لیلایی
دلم افتاده در دستت ،تو را من خواب می بینم
بگویم دوستت دارم، زدم بر طبل رسوایی
میانِ ازدحامِ شهر تو را آغوش می گیرم
به گوشت شعر میخوانم،طلسماتِ اهورایی
میانِ عاشق و معشوق تفاوت را نمی دانم
اگر جای تو شیدایم ، تو هم دلداده ی مایی

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

هر چه کردم که نشد،از تو چه پنهان که نشد
دل بریدم ز تو من، بردنش آسان که نشد
چال بر گونه ی من بعدِ تو جز چاله ندید
چال شد بی تو ولی با لب خندان که نشد
شیطنت از تو که بارید دِلِ من روح گرفت
سجده کرد بر تو دلم،قلب تو انسان که نشد
دزدِ چشمم شده ای سارقِ اندام توام
هر دو یک جرم چرا حکم تو یکسان که نشد
از زبانت “بله”هر بار شنیدم و چه حیف
هر چه جان کند تنم آن بله ات “جان”که نشد
جان فدا کرده ام و هیچ فدایم نشدی
حیف از آن عاقبتم مثل تو دهقان که نشد

دست بردم به قلم نامِ تو را خط بزنم
از تو پنهان چه کنم،هیچ بقران که نشد

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸

در گوشِ من (آوازِ پر چلچله)ها شد
آن روز که نامم به زبانِ تو صدا شد
روزی که زمین هم به صدای تو خروشید
هر زلزله گویا به تماشای شما شد
شهری به تماشای نگاهت شده بیمار
بعد از تو غزل خلقِ زبانِ شعرا شد
در ساختنِ پیکرت اما به گمانم
یا رشوه رسیدست، و یا سهو خطا شد
در ساحلِ گیسوی تو صد ناو به جنگند
چشمانِ تو اما هوسش زورقِ ما شد
آماده شدم تا که بگویم به “تواما
تا روی زبان آمد و از شرم “شما”شد
میخواستم از پاکیّ یک غنچه بگویم
شین آمدو ی ،دال و تهش قسمتِ آ شد

 

 

محمد عبداله پور گیلان شاعر گیلانی , شاعر گیلانی , مجموعه اشعار , شاعر گیلانی , اشعار محمد عبداله پور ,